رایان رایان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نی نی والا

هر کسی دندان دهد لابد نان هم دهد دیگه نه ؟!!

رفته بودیم شاپینگ سنتر پسرمون هی دهن کجی میکرد ما هم مونده بودیم چشه ؟  دستمونو کردیم تو دهنش گاز بگیره (طبق عادت ) دیدیم ای دل غافل  پسره دندوناش زده بیرون و ما نفهمیدیم.  دو تا کوچلو زده بود بیرون . هیچی دیگه وسط میدون من و  بابای مربوطه رو تصور کنید که میپریدیم بالا پایین و هوار هوار  حالا نخود و گندم و....... همه خیس تو آب که یه َ دندونی بزنیم به بدن. کسی رو که ندارم براش ببرم خودم و بابایی میخوریم ! گرچه به نظر زیادم خوشمزه نمیاد . همش نخود لوبیا... سبزی نداره ! اینم شد آَش . هیچی خلاصه دندونای پسر خوشگلم در اومده و حالا نمیدونم قراره نون ما زیاد شه به امید خدا ؟.... خلاصه که من همین جوری چهار شاخ...
28 خرداد 1392

جای من خوبه همین جا میمونم.

رایان عزیزمون دیگه حسابی بزرگ شده ماشاا... میشینه . چهار دست و پا میره و دده میگه . تو روروئکش که میزاریم با سرعت نور میره اینور اونور . وقتی بیرون میبریمش کلی دست و پا میزه از خوشی و یه جا هم بند نمیشه .وقتی با هم میریم بیرون و بابایی هم میاد خیلی خوشحال میشه یه خنده هایی میکنه که خیلی دلم میخواد عکسشو داشته باشم ولی هر بار نمیشه. یه وقتایی هم هست که لختش کردیم و میخواهیم ببرمیش حموم اون موقع ها هم حسابی ذوق  میکنه خیلی ناز میشه .  وقتی بهش میگم بابا کو در خونه رو نگاه میکنه وقتی میگیم مامان کو به راه پله ها نگاه میکنه .داره احساست ما رو خوب میفهمه وقتی یه بار میپرم میترسه یه بار هم چیزی افتاد روی پام و دادم رفت هوا رایان هم ز...
19 خرداد 1392

بزرگ شدن یا بزرگ کردن ؟ مسئله این است !!

مدتهاست , نه یک ماه بلکه احساس میکنم چند ساله که دیگه روال زندگیم بهم یخته و همه چی عوض شده. من دیگه اون آدم سابق نیستم و همه چی یه طور دیگه است .دیگه شبها تا دیر وقت نمیتونم بیدار بمونم و برا خودم تو اینترنت سیر کنم . بخونم و ببینم و خلاصه زندگی خصوصی خودم یه جورایی کاملا بهم ریخته. بابایی هم همینطور اونم دیگه نمیتونه شبها وقتی   میاد خونه بچرخه تو نت و بهرام خان رو آتیش کنه و با هم گوش بدیم. باید بره بچه رو نگهداره تا من یه ذره استراحت  کنم و البته ناهارمو هم بخورم !!! خوب این هم بخاطر بچه دار شدن در غربته و مزایایی تنهایی بچه بزرگ کردن. نمیدونم البته اگر ایران بودم چیزی عوض میشد و بهتر میشد یا نه ولی به هر حال این وضعیته ...
19 خرداد 1392

نظرات تایید نشده من !!!!!

امروز داشتم مینوشتم یه دفعه چشمم خورد به نظرات تایید نشده که 13 تا بود !!! (سیزده برای من هیچ وقت نحس نیست ) نمیدونم چرا این مدت اصلا  نگاهش نکرده بودم خیلی تعجب کردم. مسخره بود یعنی اینقدر عاشق شدم که ندیدمشون ؟!!! خلاصه از همه کسایی که برام  پیام گذاشتن معذرت میخوام و از همشون ممنونم که میان و وبلاگمو میخونن از صمیم قلب برای نی نی هاشون آرزوی سلامتی میکنم . دوستتون دارم مهرونایی  که ندیدمتون ولی حس خوبی بهم میدید.  از طرف خودم رایان کوچولوم .  
19 خرداد 1392

رایان 8 ماه و یک هفته و 3 روزه جیگر مامان

پسرکم 8 ماه و یه هفته و 3 روزشه. دیروز برای اولین بار دو قدم چهار دست  و پا رفت. البته سینه خیز رو مدتهاست میره و با سرعت نور هم میره ولی چهار دست و پا هم  دیروز شروع شد.  خوب میشینه و توی روروئکش که میزارمش میفته دنبالم هر جا میرم میاد میچسبه بهم .واییییییییییییییییییییییی جیگرررررررررررررررررررررررر مامانیییییییییییییییییییییییییییییییی میره در کشوهای کابینت ها رو باز میکنه و گاهی انگشت کوچولوش گیر میکنه بین کشو بعد همینطوری نگاهش میکنه و بعد به من نگاه میکنه و شروع که میکنه به گریه من کشو رو باز میکنم و بهش میگم ببین اگر این کارو بکنی درد میگیره ولی باز همون آشه و همون کاسه ! تو روروئک روزای اول نمیتونست دور بزنه .ولی...
8 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی والا می باشد